پرسش: خانم ظفرنژاد به نظر شما طرح انتقال آب دریای خزر به کویر تا چه حد امکانپذیر است؟
پاسخ: تجربه جهانی و نیز تجربه ملی ما نشان میدهد که طرحهای انتقال آب دارای ویژگیهای ناسازگار بسیارند که نه برای منطقه دهنده آب و نه برای منطقه گیرنده آب، خوشبختی و خیر دربر نداشتهاند. یادم میآید که در دهه ۵۰ این طرح انتقال آب دریای خزر به کویر بهعنوان یک طرح روی کاغذ در مجله دانشمند مطرح شد. در دهه ۶۰ یکبار دیگر مطرح شد، ولی مسئله مسکوت ماند. در دهه ۷۰ یکبار دیگر موضوع انتقال آب دریای مازندران به کویر مطرح شد، خوشبختانه در همان زمان غیرعملی بودن آن مطرح شد و متوقف ماند. تا اینکه ۶-۵ سال پیش دوباره این موضوع مطرح شد و متأسفانه شنیدیم که دارد اجرایی میشود. حالا پیش از اینکه به مشکلات این طرح بپردازم باید بگویم اساساً ما بهدرستی نمیدانیم چه چیز طرح است و چه زمان میتواند به اجرا برود و چه چیزی طرح نیست و نباید به اجرا برود.
هر طرح تا پیش از اجرا باید ۶ مرحله را بگذراند. و نتایج بررسیهای هر مرحله باید منتشر و در دسترس عموم گذاشته شود.
نیازسنجی مرحله نخست است یعنی لازم است که نیاز مطرحشده مستند شود و گزارش مستدل و ژرفاندیشی شده داشته باشد. نیاز یادشده باید در هماهنگی با مفاهیم توسعه درونزاد و توسعه پایدار از سوی نهادهای مردمی و غیردولتی و نهادهای غیر منتفع در ساختوساز به تصویب برسد و اسناد تصویب نیز از بابت پاسخگویی آتی به گونه شفاف منتشر شود.
گزینهیابی مرحله دوم است، یعنی باید ببینیم برای تأمین این نیاز چه راهکارهایی هست. سپس با جامعنگری مشخص شود که کدامیک از گزینهها کمهزینهتر، کمپیامدتر و با منافع مردم بومی و محلی و نیز با منافع ملی سازگارتر است. سپس در هماهنگی با موازین توسعه درونزاد و توسعه پایدار گزینه بهینه تعیین شود.
پیششناسایی مرحله سوم است، یعنی همه جنبههای گوناگون طرح از اجتماعی و اقتصادی تا زمینشناسی و چینهشناسی، از خاکشناسی و کشاورزی تا کاربری اراضی و بالاخره از پیامدها و اثرات زیستمحیطی در محل اجرا تا همین پیامدها در دوردست حوضههای آبخیز و یا دریاچه و چاهه رودها باید بررسی شود. در اینجا هم با توجه به مفاهیم توسعه پایدار، طرح باید با التزام به پاسخگویی به تصویب برسد.
شناسایی مرحله چهارم است، یعنی جنبههای گوناگون یادشده با دقت بالاتر و با ژرفای بیشتری بررسی میشود.
امکانیابی مرحله پنجم است، یعنی بررسیهای مربوط به طرح با دقت بازهم بیشتر بررسی شود. مکان و زمان و پایداری طرح پیشنهادی لازم است به گونه جامع بررسی شود و امکانپذیر بودن و به سود و صلاح جامعه بودن آن باید مشخص شود.
بررسیهای تدقیقی یا طراحی تدقیقی در مرحله ششم انجام میشود. یعنی کلیه مطالعات و موضوعات گوناگون باید با دقت بالا و با جزئیات انجام شود.
اجرا مرحله هفتم است که لازم است بااحتیاط و ژرفاندیشی کامل و بامطالعه و بازبینی کامل همه مراحل ششگانه گذشته، آغاز شود حتی مجری طرح باید این شجاعت را داشته باشد که اعلام کند که نیاز یادشده، امروزه با روش دیگری قابل تأمین است و نیازی به ادامه طرح نیست و گزینههای دیگر را انتخاب و از هدر رفت منابع مالی جلوگیری کند.
بررسیهای پایشی و بررسیهای تطبیقی پس از اجرا نیز، دو مرحله دیگری هستند که همواره باید به اجرای طرح، نگاه موشکافانه داشته باشد. طرح باید بهطور دائم پایش و تحلیل اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی بهروز داشته باشد تا اثرات منفی ببار نیاورد. این سبب میشود که هم از اشتباهات جلوگیری شود و هم در هرلحظه از زمان از هدر رفت منابع انسانی، طبیعی و مالی پیشگیری شود.
پرسش: طرح انتقال آب از دریای خزر کدامیک از این ۶ مرحله را طی کرده است؟
پاسخ: بنا بر تجربه طولانی من در دفتر فنی و مشاوران آب وزارت نیرو، این طرح هم مانند تقریباً اکثر طرحهای آب، هیچیک از مراحل یادشده را بهدرستی طی نکرده و رفته سراغ مراحل آخر طراحی و اجرا. درحالیکه به سبب حجم گسترده عملیات، بودجه مالی بسیار سنگین و پیامدهای بسیار منفی بر جنگلهای هیرکان و بوم سامانه دریایی مازندران، باید بسیار بیشتر از معمول روی آن کار و فکر انجام میگرفت.
پرسش: هماکنون در بسیاری از نقاط جهان از آب دریا استفاده میکنند. چگونه است که این طرح به نظر شما امکانناپذیر است؟
پاسخ: ما در کنار خلیجفارس در جنوب ایران میتوانیم آبشور را شیرین کنیم و برای بخشی از مصارف محدود محلی و نزدیک آنهم کاملاً حسابشده بکار ببریم. اما برای جلوگیری از انتشار گازهای کربن لازم است که از برق پایدار برای دستگاه آبشیرینکن بهرهگیری کنیم و نیروگاههای کوچک برق خورشیدی یا بادی بسیار مناسباند. از سوی دیگر باید در نظر داشته باشیم که پساب خروجی دستگاه به دریا دارای شوری دستکم دو برابر شوری دریاست بنابراین بوم سامانه دریایی مجاور و گونههای گیاهی و جانوری آن را نابود میکند. با توجه به این دو مسئله مهم و انجام پیشبینیهای لازم شما میتوانید در بندرعباس، بوشهر، در جنوب ایران در خلیجفارس و یا بخشهایی از خوزستان برای تأمین بخشی از نیازها، از آبشیرینکنها به گونه محدود، کوچک، محلی و با توجه کامل به اثرات و پیامدهای محیطی آنها بهرهگیری کنید؛ اما اگر بخواهید از مازندران که از سطح دریای آزاد پایینتر است آب را بردارید تا بالاتر از ۲۳۰۰ متر در رشتهکوههای البرز تلمبه کنید و درجایی بسیار دورتر مثلاً در کویر آن را برای مصارف نامعلوم بکار ببرید مسئله بهکلی متفاوت است. گذشته از تخریب محیطزیست دریای مازندران، جنگل هیرکان که دیگر تکههای اندکی بیشتر از آن نمانده نابود میشود. از اینها که بگذریم میزان برق مصرفی بسیار زیاد است و گویا قرار است از نیروگاههایی مانند نکا که با سوخت فسیلی برق تولیدمی کنند تأمین برق شود؛ یعنی گذشته از هزینه بسیار سنگین تلمبه آب تا آن ارتفاع، به میزان بسیار زیادی گازهای کربن و گاز گلخانهای تولید و در هوا رها کنیم. همچنین مخزنهای زیادی باید ساخته شود که آب ذخیره شود و ایستگاه تلمبه جدید دوباره آب را بالا بفرستد. دستکم ده مخزن باید درست شود که بنا بر آیکولد، مخازن بزرگ بشمار میروند.
برآورد اولیه طرح ۹ میلیارد دلار است؛ اما تجربه ملی نشان میدهد که هزینهیابی مشاوران آب با کم برآوردهای معنیدار و جانبدارانه همراه است؛ و در زمان اجرا هزینهها به قیمت ثابت چندین برابر میشود. اگر با آب این طرح درختی بکاریم و سکه طلا برداشت کنیم، بازهم توجیه اقتصادی نخواهد داشت.
توسعه درونزا اما مهمتر اینکه ما باید در هر منطقه توسعه درونزا داشته باشیم؛ یعنی هر جا باید بر پایه منابع طبیعی و ویژگیهای بومشناختی اکولوژیک خودش برنامه پیشرفت و تمدنش را بنا کند. سمنان و استان مرکزی باید بر اساس منابع خودشان توسعه درونزا داشته باشند. این مبحثی است که متاسفانه در دانشگاهها در دانشکدههای فنی مهندسی، میان مهندسان و برنامه ریزان و تصمیم گیران دولتی و مجلسی و بهدرستی باز نشده است. متاسفانه هر ساخت و سازی را پیشرفت و تمدن تصور میکنیم. مردم سمنان، یزد، کرمان و مردم هر جای دنیا باید با منابع خودشان پیشرفت و تمدنشان را حفظ کنند. برنامههای بهاصطلاح توسعه باید با اقلیم و بوم هماهنگی و تطبیق داشته باشد. اگر آب کم است باید گیاهان کمنیاز به آب بکارند، روش آبیاری قطرهای بکار بگیرند. باید به ساختمانهایی پایان کار بدهند که شیرها و دوشهای کممصرف دارند و آب را بازچرخانی میکنند. باید با کمک روشهای بومی و پایدار تأمین آب مانند قنات آب برای مصارف گوناگون تأمین کنند. روشهایی که برخلاف تصور مهندسان ساختوساز، از بابت پایداری و کاربرد بسیار ژرفاندیشانِ آب، تحسین مجامع جهانی را هم به همراه داشته است.
توسعه ناپایدار یعنی کاربرد منابعی از منطقهای دوردست در مناطقی دیگر؛ یعنی مصرف آب دریای مازندران در کویر. آنهم آبی که با هزینه سرسامآور شیرین و منتقلشده باشد. محل مصرف آب باید به محل برداشت آن نزدیک باشد. طرح باید کوچک، محلی، بومی باشد تا موفقیت داشته باشد. همه طرحهای بزرگ ما با شکست روبرو بوده است مثلاً سد زرینهرود و بزرگترین آبراهه آب بر خاورمیانه از آن به تبریز ناپایداری شدیدی پدید آورد که با ۵۶ سد دیگر همسو شد و بزرگترین دریاچه شور غرب آسیا و دومین دریاچه شور جهان را خشکاند. سد زایندهرود برای ۱٫۵ میلیارد مترمکعب ساخته شد و گاوخونی و زایندهرود را خشکاند. شکست بزرگ این شیوه مدیریت و تأمین آب زبانزد است. در برنامههای پیشنهادی برای قرن ۲۱ شما به سه صفت بومی، کوچک، محلی برخورد میکنید؛ یعنی توسعه بومی و درونزا. اینکه بیاییم آب را در آبشیرینکن شیرین کنیم و سپس ۲۳۰۰ متر تلمبه کنیم و سپس صدها کیلومتر آنطرفتر برای آن آب برنامه مصرف بنویسیم یعنی منابع مالی زیادی را بر باد بدهیم. زمانی میگفتند آبراهه سرتاسری ساخته شود و در آن کشتیرانی هم بشود که دیگر خیلی بانمک بود و نشانه بیفکری کامل طرفداران چنین طرحهایی. گویا مهندسان تصمیم گیر شناختی از اقلیم، از محیط، از کوه، خاک، آب و فرهنگ و تاریخ و شیوههای پایدار تمدنی ما ندارند وگرنه این طرحهای ناسازگار و ناکوک را طرح نمیکردند چه رسد به اجرا.
در این تمدن کهن ۹ هزارساله سازندگان و معماران ما بهخوبی با مفاهیم پیچیده بومشناختی با همه چهار معنای آن آشنا بودند:
– بوم به معنای جغرافیا و سیمای کالبدی زمین از کوه، سنگ، خاک تا جنگل و…
– بوم به معنای اقلیم و آبوهوا، بارندگی، نم و نم نسبی، دما، میزان تابش خورشید و روزهای ابری و آفتابی و…
– بوم به معنای موجودات زنده و زیستمندان هر منطقه و تنوع گونهای و زیستی
– بوم به معنای انسان و تاریخ و فرهنگ و باورها و تجربه زندگیاش در بومشناختی ویژه
آثار باستانی و یادگارهای میراث فرهنگی ماست سرشار است از جلوههای آشکار شناخت سازندگان و معماران کهن ما از بوم شناخت مناطق با همه ویژگیهای گاه بسیار سخت اقلیمی و جغرافیایی آنها. و سرشار است از جلوههای آشنایی این سازندگان با موازین پایداری در محیط…
پرسش: این طرح چه آسیبهایی ممکن است به محیطزیست بزند؟
در سرچشمه، دریاچه کاسپین بهشدت در پنج دهه گذشته دچار آسیبهای شدید شده است. تنها ۱۶۰ سد روی آبخیزهای بخش جنوبی ایرانی مشرفبه این دریا ساختهشده است. سدهایی که بر روی رودخانهها ساختهشده، دهانه رودها را خشکانده و دهانهها از مهمترین زیستگاهها و مراکز غنای تنوع گونهای بشمار میروند. بسیاری از گونههای گیاهی و جانوری وابسته به آب شیرین دهانه رودها ازمیانرفتهاند. با گسترش ساختوسازها در کناره دریای مازندران و بهویژه تغییر کاربری اراضی کشاورزی و توسعه ویلا سازی فاضلابهای زیادی و غالباً تصفیه نشده به دریای مازندران میریزند. این فاضلابهای شهری با فاضلاب کارخانهها و صنایع توأم میشود و زیستبوم بسیار شکنندهای برای این دریاچه درست کرده است. خوب البته در سایر کشورهای کنار دریای کاسپین همینطور هست بخصوص به خاطر بندرهای نفتی و چاههای استخراج نفت و آلودگیهای مربوط به آن، بسیاری از گونههای این دریاچه از بین رفته است. ماهیهای بالا جهنده ازمیانرفتهاند. ماهی آزاد در جهت عکس جریان رودخانه بالا میآید و در آب شیرین تخمگذاری میکند؛ اما با سدبندی رودها و یا خشک شدن آنها دیگر آبی نمانده که ماهی خودش را بالا بکشد و بتواند به گونه طبیعی تخمگذاری کند. الان برای حفظ نسل ماهیها، تخم ماهی مصنوعی در آب میریزند. تنها ماهی آزادی که در دریای مازندران پیدا میشود پرورشی است. چون رودها خشکیده و یا آلودهاند. درواقع زیستبوم دریای مازندران بسیار شکننده شده. هم از جانب ما هم از جانب همه کشورهایی که دورش زندگی میکنند. کشورهایی که در صدسال گذشته به ادامه حیات این دریاچه زیبا نیندیشیدهاند. با برداشت آب از یکسو و با ریختن پساب شور دستگاههای آبشیرینکن که دستکم دو برابر شورتر از آب دریاچه است، تغییر زیادی در زیستگاههای ساحلی و کیفیت محیطزیست دریاچه پدید خواهد آمد.
در مسیر انتقال در حقیقت برای انتقال به محل مصرف باید آب را از رشتهکوه البرز رد کنیم. پس باید با دینامیت، مته و ماشینآلات راهسازی به جان کوه و جنگل هیرکان بیفتیم تا خط انتقال ساخته شود. این انتقال بر جنگل هیرکان اثر مهمی خواهد داشت که گذشته از پاکتراشی و جنگل بری در مسیر انتقال و حریم آن و جاده دسترس آن، قاچاق چوب از مسیر این جاده را نیز تسهیل خواهد کرد و نابودی دستکم چند برابری جنگل هیرکان ناگزیر خواهد بود.
در محل مصرف هم باز با پرسشهای زیادی روبروییم. چون گزارش مستند و دقیقی در این زمینه ارائه نشده است. رسانهها نیز در این زمینه چیزی منتشر نکردهاند. استانهای کنار کویر با این آب چهکار میخواهند بکنند؟ چه تولید کنند؟ شکست صنایع فولاد در استانهای کم آب در اصفهان و یزد و کرمان اعلامشده است. از این گذشته اثرات منفی چون توسعه ناپایدار و غیر درونزا گسترش خواهد یافت. همانگونه که انتقال از کوهرنگ و ساخت کارخانه فولاد در یک نقطه کم آب مانند زایندهرود نهتنها اصفهان را خوشبخت نکرد که امروزه حوضه زایندهرود با مسائل و مشکلات بسیار روبروست و اصفهان نهتنها اهمیت گردشگریاش را از دست میدهد که یکی از آلودهترین مناطق کشور شده است.
پرسش: پس چرا این طرح در دستور کار قرار گرفت؟
پاسخ: این اولین باری نیست که در زمینه مسائل آب، بدون توجه به مبانی پایداری بومشناختی، بدون توجه به موازین پیشرفت پایدار همسو با تمدن، بدون نیازسنجی مستند و مستدل، بدون گزینهیابی ژرفاندیشانه، بدون توجیه اقتصادی/ اجتماعی درست و بدون مطالعات و بررسیهای لازم، طرحی در دستور کار قرار میگیرد و بامطالعه جانبدارانه به اجرا نزدیک میشود.
سرنوشت بیش از هفتصد سد ناسازگار ما را به خود نیاورده است؟ سرنوشت ارومیه، کارون، جازموریان، بختگان، گاوخونی… ما را متنبه نکرده است؟ سرنوشت سد فاجعهآفرین گتوند که علیرغم اصرار شدید کارشناسان توسعه پایدار ساخته شد چه؟
پیامدهای اینجور اجراها بر هیچکس پوشیده نمانده است. ما خشکیدن دریاچه ارومیه را تجربه کردهایم که زندگی و معیشت شش میلیون انسان را با خطر روبهرو کرد. خشکیدن کارون، کرخه، جراحی و شادگان را تجربه کردهایم که معیشت و سلامت شاید میلیونها شهروند جلگه خوزستان را تهدید میکند. خشکیدن زایندهرود و گاوخونی را میبینیم با همه پیامدهای بسیار ناگوار آن بر آبخیزی که در تاریخ ایران و جهان پراهمیت است. خشکیدن رودخانه کُر و دریاچه پارک ملی بختگان را داریم که اثرات منفی اجتماعی و اقتصادی و زیستمحیطی دارد. این نمونهها اثرات اقتصادی و اجتماعی بسیار سنگینی روی جوامع بومی حوزههای آبخیز داشته است؛ اما فاجعه و بحران آب از چند مسئله سرچشمه میگیرد:
نخست تسلط الگوهای پول سالاری monetarism بر حکمرانی در صدسال گذشته که در انقلاب اسلامی سال ۵۷ نیز ریشهیابی نشد.
دوم بیتوجهی به دانش حقیقی و بومی در دانشگاه و گسترش دانش ناقص جزءنگر فاقد جامعنگری، بقول مولانا:
دانش ناقص نداند فرق را لاجرم خورشید داند برق را
سوم تصمیمگیری جانبدارانه از بالا به پایین دیوانسالاران بدون درک ملموس از بوم و تجربه تمدنی ما. منافع شرکتهای بزرگ دولتی و شرکتهای خصوصی اقماری آنها بیتوجه به منافع جوامع بومی و ملی، به ساختوساز گرایش دارد.
چهارم الگوبرداری تقلیدی از برنامههایی بنام توسعه در ناسازگاری با تمدن و تجربه چند هزارساله مدیریت محلی بومی و کوچک این سرزمین که مدیریت و حکمرانی آب و منابع طبیعی از ناسازگارترین آنهاست.
موضوع این است که معیارهای اصلی تمدن و پیشرفت بومی را به فراموشی سپردیم و یک الگوی عاریه را جای تمدن گرفتهایم و ول نمیکنیم. حتی حالا که شکست این الگوها به همه ثابتشده بازهم دست برنمیداریم. هر ساخت و سازی را پیشرفت میانگاریم حتی اگر کارشناسان و دلسوزان ناکارآمدی آن را اعلام کرده باشند. راهکارهایی که برای احیای دریاچه ارومیه مطرح شد بهخوبی نشاندهنده غلبه نگرش مدیریت تقلیدی و نابومی و ناسازگار بر حکمرانی آب و منابع طبیعی است.
پرسش: این طرح نام طرح ملی گرفته است، چگونه میتواند تا این مقدار دارای اشکال باشد؟
پاسخ: این طرح بنا بر بودجهاش طرحی ملی است چون اشتباه در آن میتواند اثرات فاجعهبار در سطح ملی داشته باشد. این طرح بسیار پرهزینه است بنابراین باید هرکدام از مراحل ششگانه پیش از اجرا دستکم دو بار بررسی شود تا برسد به مرحله ۷ یعنی اجرا.
اما اینکه این طرح تا این مقدار اشکال دارد و بازهم اجرای آن در دستور است به سبب فشار شرکتهای منتفع در ساختوساز است که شیوهای مافیایی در پیش بردن اهداف مالی خود دارند. در دنیای مدرن هرچه دروغ بزرگتر باشد باورپذیرتر میشود. طرحهای بزرگ ازایندست دروغهای بسیار بزرگی هستند که آدم میترسد که حتی در آنها شک کند. بهویژه که خیل عظیمی از مهندسان و شرکتهای بزرگ ساختوساز پشتش هستند و آدم از خود میپرسد چطور ممکن است اینهمه آدم اشتباه کنند؟ واقعیت تلخی است اما در دنیای پول سالار بهراحتی شمار زیادی میتوانند قضاوت جانبدارانه پیدا کنند و بنا بر منافعشان دیگران را نادیده بگیرند؛ بنابراین یک طرح با همه ایرادات بزرگی که دارد دولت تصمیم به اجرای آن میگیرد و رئیس دولت هم از آن دفاع میکند. در حکمرانی مدرن دولتها در غل و زنجیر منافع جناحی هستند و منافع ملی و مردمی در این کارزار کمرنگ میشود. شرکتها هم که تکلیفشان معلوم است. باید سود کنند و بس. ارزشها و معانی جای دیگر میروند و همواره از شرکتهای خصوصی و دولتی و دیوانسالاران و دستگاههای عریض و طویل سه قوه دور و دورتر میشوند. مدرنیته ماهیتاً ارزشگریز است.
نیازسنجی مستند برای این طرح ارائه نشده است. یعنی معلوم نیست که کدام مردم، در کجا، در چه اراضی، یا در چه فعالیتهای مولدی میخواهند از این آب بهرهگیری کنند. آیا روش دیگری برای تأمین آب وجود ندارد؟ آیا فقط از روشهای سختافزاری میتوان مشکل مردم منطقه را حل کرد؟ ما میتوانیم با قوانین ساختمانی و مدیریت مصرف آب و بازچرخانی آب، مصرف شهری سرانه را نصف کنیم یا کمتر. میتوانیم روشهای کاربری کارآمد آب را جایگزین کنیم. اگر ما یک عده از مردم را که حالا دارند به یکشکلی زندگی و تولید و مصرفشان را اداره میکنند و با شرایط خودشان تطبیق یافتهاند را با یک حجم بزرگ آب آنهم از منابع دوردست عادت بدهیم، فردا اگر به هر دلیل این امکانات نباشد، سوخت گران شود، کشورهای همسایه اجازه برداشت آب را ندهند، لولهها تخریب شود، یا دهها دلیل دیگر، این مردم دیگر نمیتوانند به زندگی خود ادامه بدهند؛ یعنی عادت زندگیشان برهم میخورد و ناپایداری شدیدی به آن جامعه وارد میشود؛ اما به اینها توجه نمیکنیم و فقط هر چه طرح پرهزینهتر باشد، اگرچه بیفایده یا مخرب هم باشد، فکر میکنیم حتماً این بهترین است. درهرصورت چنین طرحی میباید مطالعات فنی، اجتماعی، اقتصادی و محیط زیستی گستردهای داشته باشد و همراه با گزارشهای نیازسنجی و گزینه یابی شفاف در اختیار مردم قرار گیرد.
پرسش: آیا واقعاً دولت باید برای مردم آب را تأمین کند؟
پاسخ: این نگرش تمرکزگرایی از چند سده پیش در اروپا و امریکا چیره شد و سپس بهمثابه شیوه حکمرانی به آسیا و افریقا هم صادر شد. در اینگونه حکمرانی همه منابع از چنگ مردم بومی و محلی بیرون کشیده شد و نظام متمرکز بر اداره کشورها چیره شد. حکمرانی مدرن با سه قوه اجرایی و تقنین و قضا، پول سالاری و تمرکز دولتی را بر جهان تحمیل کرد.
تا پیش از مدرنیته حکمرانی تنها بر بخش بسیار کوچکی از حیات و ممات جوامع چیرگی داشت. مردم هر محل بنابر اقلیم و جغرافیا و تاریخ تجربه گذشته خود به کار تولید خوراک و دیگر نیازهای جامعه میپرداختند. بنابر این طرحهای ناسازگار هرگز به اجرا درنمیآمد. کارهای عمرانی کوچک و محلی و بومی بود. با تصمیم عموم اهالی یا خبرگان محلی و با تأمین مالی و مشارکت خود مردم به اجرا در میآمد. خطا در این شیوه عمران بسیار کم بود. پاسخگویی بالا از تصمیم گیران بخشی از روند کار بود. حکمرانی مرکزی کهن تنها برای امنیت ملی و برخی مسائل بسیار کلی تصمیمگیری میکرد.
اما در دوران مدرن این شیوه پراکنده به یک حکمرانی مستبد مرکزی تبدیل شد که چه در اروپای غربی و امریکای سرمایهداری و چه در شوروی و دنیای بهاصطلاح سوسیالیستی… چیرگی حکمرانی مرکزی بر همه هستی و حیات جوامع رقم خورد… در حکمرانی مدرن حکومت مرکزی برای آب و منابع طبیعی و … بهصورت کاملاً یکجانبه و بنابر منافع دیوانسالاران دستگاه حکومتی تصمیمگیری میکند. نتیجه نابودی طبیعت در همه این کشورها بود که نتایجش از خشکیدن کلرادو تا دریای آرال همهجا مشهود است. این شیوه حکمرانی به خواسته یا ناخواسته و بهزور کودتا یا… گریبان تمدنهای کهن را هم گرفت. ما بهزور دو کودتا مجبور به پذیرفتن حکمرانی مدرن شدیم که در ۱۳۴۱ با اصلاحات ارضی و ملی کردن منابع طبیعی و جنگلها تکمیل شد. فاجعه و بحران حکمرانی امروز ما محصول این سه عامل است. باید مدیریت آب را از حالت متمرکز و از چیرگی تصمیمگیریهای شرکتهای خصولتی (هم دولتی و هم خصوصی) بیرون بیاوریم. باید مدیریت آب را بسپاریم به مردم. کما اینکه هزاران سال مدیریت دست مردم بود. هزاران سال مردم در این سرزمین از قطرهقطره آب استفاده میکردند. بسیار در مصرف آب ممسک بودند. از منابع بهصورت پایدار استفاده میکردند. برای همین هزاران سال گذشت و کارون قابل کشتیرانی ماند، ارومیه و بختگان خشک نشد چون مردم در سرزمینهای متنوع با آبوهوا و مقدار آب گوناگون زندگی کردند و بهاندازه نیاز و نه آز مصرف کردند. خودشان گزینه پیدا کردند خودشان سرمایهگذاری کردند. جمعیت در همه دههزارساله گذشته به گونه سازگار با بوم شناخت هر ناحیه در حال افزایش بود و تعادل بومشناختی همهچیز را به گونه طبیعی پایش میکرد. حکمرانی مرکزی تنها پایشگر امنیت و مسائل بسیار کلی بود. به اجرای طرحی دست نمیزد مگر طرحهای ویژه امنیتی یا پیشگیری از بیماریهای فراگیر در سطح کشور و مسائلی ازایندست. تجربه بلایی که بر سر کره زمین آمده نشان میدهد که از میان دو شیوه حکمرانی مدرن و شیوه حکمرانی سنتی، این دومی علیرغم همه اتهاماتی که مدرنیته به او میزند، با کره زمین و زیستبومهای گوناگونش سازگارتر بود و نابودی زیستبومها و گونهها را سبب نشد.
وبگاه پژوهشی زمینی